در بیمارستان کودکان تبریز سگ جولان می دهد! یا سگی که در بیمارستان دنبال صاحب خود می گردد؟! مسأله اینست که دیدن سگ ولگرد در داخل بیمارستان آن هم از نوع کودکان! اول از همه در بحث مدیریت بهداشت خواه ناخواه مخیله هر بیننده ای را به چالش می کشد..!؟
بیمارستان کودکان تبریز چندی پیش در محله ششکلان بود وجود یک بیمارستان تخصصی کودکان آن هم در مسیر سرراست یکی از دلخوشی های مادران است که در بیماری های نابهنگام کودکان از اضطراب آنها می کاهد چون در کم ترین زمان ممکن کودک خود را به بیمارستان می رسانند. اما الان با این جابجایی خام، باید یک مسیر طولانی طی کنند و وارد اتوبان زنجان تبریز شوند تا خود را به شهرک خاوران برسانند شهرکی که از بدو تاسیس تلاش های زیادی می شود تا به عنوان شهرک زندگی، مورد قبول سرمایه گذاران قرار گیرد.
وقتی بیمارستان کودکان تبریز در محل سابق خود نتوانسته است عملکرد مورد قبولی از خود ارائه دهد. آیا توسعه بیمارستان فکر کودکانه و خامی نیست؟!به عنوان خبرنگار همیشه از مراجعین این بیمارستان گلایه های زیادی می شنیدم و این گلایه ها، از نبودن بموقع دکتران متخصص گرفته، تا پروسه طولانی درمان، که کودکان بیمار باید تحمل می کردند. اما وقتی گوشه ای از این گلایه ها را با مسئولین امر در میان می گذاشتم و جویای جواب منطقی بودم متهم به بی انصافی می شدم.تا اینکه توفیق اجباری نصیبم شد و چندبار برای درمان بیماری یکی از اقوام در این بیمارستان به اصطلاح توسعه یافته و مجهز به انواع امکانات قلمبه، شرف حضور پیدا کردم.
چشمتان جای بد نبیند از بی در و پیکری بیمارستان که سگ داخل بیمارستان جولان می داد رسیدم به بی در و پیکری مدیریت درمان! صلاح کار در این بود که فرار را بر قرار ترجیح دهیم همین کار را هم کردیم از دکتر وقت خواستیم بیمارمان را ترخیص کند گفتند بیمار فلان پرستار است باید او برگه ترخیص را امضا کند بعد از نیم ساعت دوندگی پرستار مذکور را یافتیم و ایشان گفتند بیمار من نیست و فلان یکی پرستار او است سرتان را درد نیاورم به سختی از لابه لای دعوای پرستاران نجات پیدا کردیم و رفتیم سراغ خاکی مرغوب تر تا بر سر وامانده خود بزنیم.
یادم می آید اویل مرداد ماه بود افتخار حضور در نشست خبری رییس دانشگاه علوم پزشکی را پیدا کردم در این وانفسای بیماری کرونا که بیش از دوسال است مثل بختک روی دلمان نشسته.. حضور در این نشست از باب اطلاع رسانی وضعیت موجود و آگاهی بخشی و انجام وظیفه انسانی، بیشتر دلم را راضی می کرد.
با شوق بسیار حضور پیدا کردم همه چیز در سایه مدیریت خوب بود و گفتند نگران نباشید حواسمان بدجور جمع شماست تا جایی که نوید خوش جابجایی بیمارستان کودکان را به خاوران می دهیم جایی که بیمارستان زده ایم بسیار با کیفیت و از نظر تخصصی، کامل تر و بهتر است خلاصه هر چه بهتر هست آنجا جمع کرده ایم خیالتان راحت.. ما هم از خدا خواسته خیالمان راحت شده بود تا اینکه مجبور به مشاهده این بیمارستان خاص شدیم از درمان و التیام خبری نبود در داخل بیمارستان سگ جولان می داد آنهم نه از نوع ملوس های دلربا بلکه از نوع ولگردهای پاچه گیر!!
خلاصه مدیریت درست و کیفیت درمان ندیدیم هیچ، بلکه بیمارستان را بی در و پیکر تر از جای سابق(ششکلان) یافتیم آخر آدم بدجور می سوزد ۱۶ کیلومتر راه برود ترافیک و امثالهم را تحمل کند تا برسد دردش را التیام دهد اما صحنه هایی ببیند که دردش التیام نیابد هیچ دردمندتر هم شود فکر کنم آن سگ طفلی هم دردمند بود او هم مثل ما سردر گم بود. بد جایی آماده بودیم.. آنجا که ما بودیم سگ صاحبش را نمی شناخت.
