طنین باران ، آزاد اندیشی و تفکر خلاق آزاد و در کل مقوله آزادی مطاع گرانبهایی است که درک آن شاید برای همه ثقیل نباشد. این کالا نه آنقدر گرانبها و لوکس است که و غیر قابل دست یافتنی باشد که قشر متوسط و پایین تر از متوسط از درک مفهوم آن عاجز باشند و نه آنقدر پیش پا افتاده است که قشر برخوردار از مفهوم آن غافل باشند.
اصولا این کالا برای قشر اول بعلت عدم برخورداری خوراک ودغدغه فکری روزانه و برای قشر برخوردار بعنوان ابزار کار محسوب می شود و در کل نقطه تقابل فکری دو طبقه است. به قول بعضی ها اگر عدم برخورداری قشر و طبقه ضعیف را معتاد نکند حداقل فیلسوف و عارف خواهد کرد ولی این بیان و تلقی از آزادی در قشر برخوردار به معنای حفظ و یا از دست دادن دارایی ها بخصوص جایگاه اجتماعی است.
اگر از مبحث فکری مقوله آزادی خارج شویم و به وادی رئال وارد شویم دقیقا تاکید می کنم با مفاهیم متظاهرتری از این نوع طرز فکر روبرو خواهیم شد که این کلمه را به عنوان اهرم مدرنیسم در دنیای کنونی و هم در زمانهای قبلی معرفی می کند. به عنوان مثال ساختارشکنی نقاشانی که دست به تصویرگری اندام و احشا اجساد آدم می زنند هرچند از لحاظ علمی و در پیشرفت علم پزشکی نوین تاثیر گذار بوده است اما در عین حال عملی مذموم در زمان خودش و برخلاف آموزه های مذهبی و باورهای کلیسا بود.
به طور کلی مفهوم آزادی بعنوان شکوفایی در اندیشه و یا بهار اندیشه سرمنشا تولید میوه ای است که در کل میتواند به برخورداری تمام اقشار و آحاد جامعه ای منجر شود که در آن طبقات مختلف اجتماع به انحای مختلف از آن برخوردار خواهند شد. در واقع آزادی در فکر و اندیشه منشا تفکر خلاق آزادی است که بعنوان راهنما و نقشه راه و برنامه ای رو به جلو می باشد که دیروز آن اصل بوده و سدی در مقابل امروزش محسوب می گردد.
اصولا در مقوله آزادی میتوان اینگونه گفت که مکتب ها و ایدئولوژی ها اساسا بعنوان اهرم های بازدارندگی ساخته و پرداخته شده اند تا دیواری در میان تقابل دو قشر و دو طرز فکر ی باشند که در اول مقاله به آن پرداختیم.در واقع آزادی و تقابل با آن نقطه تقابل دو نوع برخورداری و عدم برخورداری برای قشر اول مادی و برای قشر دوم فکری محسوب می شود.
در ادامه مطلب اینگونه میتوان گفت که بر پایه آزادی فکری و ساختارشکنی است که در هر نوع از علوم و فنون فکر و اندیشه تبدیل به ابزاری می شود برای گشایش درهای پیشرفت در تمامی زمینه های علمی از فنون و دانش که بشر تاکنون بدست آورده است.
اسارت فکر و اندیشه و جمود فکری به منزله خاموش نمودن تک شعله شمع روشن برای سیر در قهقرا است. در تاریک ترین اعماق حتی فقط یک شعله کوچک کافی هست تا هیمنه تاریکی را بشکند.در این میان خود سانسوریبر خواسته از وهم و ترس و ارعاب، سمی است که هر نوع از جرقه و بارقه فکری را در نطفه خاموش می کند و بعنوان جلادی نوین عمل نموده و سر را از بدنه فکری جدا میکند و جسدی بی جان تحویل میدهد که دیگر قادر نخواهد بود آن ماهیت ذاتی خودرا ایفا نماید تا دیگر نیازی به گیوتین نباشد.



























