همه چیز از یک استوری اینیستاگرامی آغاز شد، نوشته بود” یول تاک.همه شما دعوتید به روایت زندگی مردی که برای خودش دست مصنوعی ساخت. دیدار ما در مرکز رشد و نوآوری دانشگاه تبریز”.مشتاق شدم در این دیدار روایتی شرکت کنم و تجربه زندگی همشهری تبریزی را بشنوم.ساعت ۱۱و ۴۵ دقیقه ظهر به مرکز رشد و نوآوری دانشگاه تبریز می رسم، نام تالارهای مرکز رشد را یکی یکی می خوانم تا به تالار محل جلسه برسم. تالار جویبار، برکه، باران و تنگه.حس می کنم در دانشکده ادبیات قدم می زنم. جلوی تالار تنگه دانشجوی جوانی ایستاده و مهمان ها را به تالار باران راهنمایی می کند. روی کاغذی نوشته ، برنامه یول تاک در تالار باران برگزار میشود و آن را به در تالار تنگه می چسباند. به تالار باران می روم و در کنار دانشجویان و فناوران می نشینم. دانشجویان رشته های مختلف در زمینه علم و فناوری حضور دارند.راس ساعت اعلام شده آقا مهندس جوانِ قدبلند با کت و شلوار مشکی خیلی شیک و مجلسی وارد تالار باران شد.به راحتی کتش را درآورد و پشت صندلی انداخت و در جایگاه مهمان برنامه نشست.از فاصله ای نه چندان دور به دقت نگاه کردم و گفتم”اینکه دستش قطع نشده برای خودش دست مصنوعی بسازد.”فکر می کردم الان فردی را می بینم که با دست مصنوعی خودساخته به جلسه آمده.
شناخت ؛ کلید واژه فناوران
آقای اسدزاده مجری برنامه که ظاهرا با خیلی از فناوران رفیق فابریک است در ابتدا به گفتگوی خود با فناوران اشاره کرده و می گوید: از سال ۱۳۹۷ پای صحبت تجربه ها نشستم و ۶۰۰ ساعت مصاحبه و گفتگو با فناوران ضبط کردم.همه فناوران یک کلید واژه دارند به نام “شناخت”.شناخت خود و محیط. شناخت خود یعنی نقاط ضعف و قوت خودمان را بشناسیم. آیا علایق خود را می توانیم ارتقاء دهیم یا خیر.شناخت محیط هم یعنی محیطی و فضایی که در آن زندگی می کنیم را بشناسیم.صحبت های کوتاه آقای مجری تمام میشود و انیمیشنی برای معرفی و چگونگی فعالیت مهمان برنامه پخش میشود.آقای مجری مهمان برنامه را معرفی می کند” امیر پایدار ثانی سازنده انگشت و دست مکانیکی در ایران “.به همین جمله اکتفاء می کند” آقای مهندس بفرمائید در خدمت شما هستیم.”
مهمان برنامه ابتدا از حضور در جمع دانشجویان و فناوران دانشگاه تبریز ابراز خوشحالی می کند.دانشجویان حواس جمع نشسته اند، یکی از آنان از لحظه شروع گوشی موبایلش را روی مهمان برنامه تنظیم کرده و فیلم می گیرد.
هنرمند عرصه موسیقی
مهمان برنامه قبل از اینکه سازنده دست مصنوعی باشد یک هنرمند عرصه موسیقی است. از ۹ سالگی و در خانه امن پدری مثل خیلی از کودکان و نوجوانان کشورمان قدم به دنیای موسیقی گذاشته و در سن ۲۷سالگی آلبوم موسیقی خودش را منتشر کرده است.البته معتقد بود هنر برای هنر است و علاقه ای برای کسب درآمد از هنر نداشت.رفته رفته تعداد دانشجویان بیشتر می شود و مهمان برنامه ” یول تاک” صحبت هایش را ادامه می دهد” در سن ۲۵ سالگی ازدواج کردم و زندگی جدی تر شد، باید با خانه امن پدری خداحافظی می کردم، مثل شماها که الان دغدغه شغل و آینده را دارید من هم به دنبال شغل بودم و تا آن لحظه هیچ کار و مهارتی به جز موسیقی بلد نبودم. ۲۶ سال داشتم یک جوان تازه ازدواج کرده بیکار بودم. برادرم در تهران یک کارگاه صنعتی داشت پیشنهاد کرد در تبریز هم کارگاه صنعتی راه اندازی کنیم.
زندگی برایم تمام شد
در سال ۱۳۸۹ دستگاه صنعتی خریده و کار را شروع کردیم.هیچ شناختی از دستگاه صنعتی نداشتم و با آن کار می کردم که ناگهان دستم زیر دستگاه برش رفت و سه اتگشتم قطع شد. وقتی چشم باز کردم دیدم روی تخت بیمارستانم. این سه انگشت تمام زندگی من بود. اعتماد به نفس و تنها مهارتم را از دست دادم.دوست نداشتم کسی بفهمد من انگشت ندارم. مقوا را دور انگشت قطع شده ام می چسبانم تا متوجه نشوند انگشت ندارم. اوضاع روحی بدجوری بهم ریخته بود.
حالا بیشتر از قبل مشتاق شنیدن شده ایم که جوان عاشق موسیقی بدون انگشت چه می کند. آیا با دنیای موسیقی خداحافظی می کند؟
نور امید
آقای پایدار ثانی ادامه می دهد:مشکل من راه چاره ای نداشت، واقعا معطل بودم. به پزشکان متخصص زیادی در تهران، تبریز و شیراز مراجعه کردم ولی نتیجه نگرفتم.به خاطر تمام آهنگ هایی که کار کرده بودم دوست داشتم انگشتم بماند.یکی از دکترها گفت” فقط یک شرکت آمریکایی هست که انگشت مصنوعی تولید می کند ولی در شرایط تحریم فعلی آنها حتی به ما جواب نمی دهند”.وقتی این حرف دکتر را شنیدم نور امیدی در دلم تابید. گفتم چطور فردی که در شرکت آمریکایی است توانسته انگشت مصنوعی بسازد پس من هم مثل او می توانم بسازم.امیدهای کوچک به من توان و ایده داد. یک سال آزمون و خطا کردم تا اینکه نمونه آزمایشگاهی درست کردم. به دانشگاه علوم پزشکی ایران رفتم تا با متخصصان دست صحبت کنم. از آنجا دوباره به شیراز رفتم. دکتر خاقانی همان دکتری که وقتی روحیه ناامید مرا دیده و گفته بود یک شرکت آمریکایی انگشت مصنوعی می سازد از دیدن نمونه آزمایشگاهی تعجب کرد.اصلا فکرش را نمی کرد یک جمله او دنیای مرا عوض کند. در آنجا یکی از کارشناسان به من گفت” دستت درد نکنه خیلی زحمت کشیدی نمونه را ساختی” وقتی این حرف را شنیدم امیدواریم بیشتر شد.
پولش را از کجا آوردید
حرف های آقای مهمان که به اینجا رسید چراغ سوال ها در ذهن دانشجویان و فناوران روشن شد.یکی یکی دست بلند می کنند برای سوال پرسیدن.آقای پایدار نقطه قوت شما چی بود؟ او در حالی که نمونه آزمایشگاهی را در دست گرفته می گوید: نقطه قوت من قبول شکست بود.نقطه قوت من داشتن مهارت نبود چون هیچ مهارتی نداشتم. به یک نفر گفتم به من کمک کن. در جواب گفت” از این بازی بکش کنار، تو مگه درسش را خواندی، تو که مهارت نداری، فرض اینکه انگشت مصنوعی ساختی به کی می خوای بدی، کجا و به کی می فروشی”.آن وقت بود که یاد گرفتم از کسی انتظار نداشته باشم و این رمز موفقیت من شد. از افرادی که حرف های ناامید کننده می زدند کناره گیری کردم. مهم ترین اصل باید خودمان را باور کنیم.دانشجوی دیگری میکروفن را به دست گرفته و می پرسد پولش را از کجا آوردید؟ آن زمان جوانی بودم که هیچ کاری بلدنبودم. مخصوصا اینکه ازدواج هم کرده بودم و خرج زندگی هم زیاد بود. به ناچار پدرم حمایت می کرد، هزینه های زندگیم بر دوش پدرم بود. من مدیون پدرم هستم. پدرم مبلغی به من داده بود که سرمایه کار کردنم باشد از این پول برای آزمون و خطای ساخت نمونه خرج می کردم. یادم نمی رود یک روز برای خرید یک متر کِش به بازار رفتم، قیمت کِش دو هزار تومان بود کارت کشیدم ولی قبول نکرد موجودی کارت خیلی کمتر از دوهزارتومان بود و نتوانستم یک متر کِش بخرم. روزهایی بود که پول نداشتم نان بخرم. همه روزهای سخت بی پولی را پشت سر گذاشتم.فشار اقتصادی خیلی زیاد بود و من باید آنها را تحمل می کردم.
نوبت به دانشجوی دیگری رسید پرسید کدام نهاد علمی انگشت نمونه آزمایشگاهی را تاییدکرد؟ نمونه آزمایشگاهی در جشنواره ملی نخبگان برگزیده شد و از معاونت غذا و داروی وزارت بهداشت و از معاونت علم و فناوری ریاست جمهوری مجوزهای مربوطه را کسب کرد و بعد از آن شرکت دانش بنیان ” بهبود عضو ثانی ” را تاسیس کردم. الان شرکت ما با شرکت های بزرگ اروپایی و آمریکایی در ارتباط است.

تنوع دست ها
میکروفن میان دانشجویان دست به دست می شود و دانشجوی دیگری از تنوع دست های تولید شده می پرسد.به لطف خدا ما محصولات متنوعی تولید می کنیم.انگشت و دست مکانیکی و الکترونیکی. دستی تولید کرده ایم که از مغز سیگنال می گیرد، دست دیگری تولید شده که با یک دگمه باز و بسته می شود.عصب را چطوری پیوند می زنید ؟ سوال یکی از فناوران بود. ما مدار الکتریکی تولید کرده ایم که روی پوست قرار می گیرد کار مدار الکتریکی این است که پالس را بعد از دریافت کردن آنالیز میکند، دستور را میخواند و فرمان الکتریکی را به فرمان مکانیکی تبدیل میکند. سالانه چقدر تولید دارید؟ کار ما انبوه سازی نمی تواند باشد چون نوع قطع شدن انگشت یا دست یک فرد با فرد دیگر متفاوت است. یک فرد ممکن است دستش از انگشت، ساعد، آرنج، یا کتف قطع شده باشد.
ذکر یک خاطره هم درخواست یکی دیگر از مهمانان جلسه بود.پسر جوانی که فوتبالیست بود مثل من هنگام کار با دستگاه تراش انگشتانش قطع شده بود. همراه پدرش پیش ما آمدند.چون تمام سختی هایی که او می کشید را من هم کشیده بودم ازش پرسیدم” شبها نمی توانی بخوابی؟ گفت آره ، گفتم انگشتت قطع شده اعتماد به نفس نداری و فکر می کنی دنیا برات تموم شده. گفت آره چند تا سوال این طوری پرسیدم چون من چندسال پیش در جایگاه او بودم و زبان همدیگر را بهتر می فهمیدیم. بهش گفتم نگاه کن انگشتت قطع شده ولی عملکرد دستت سالم است. با این جمله خیلی انرژی و روحیه پیدا کرد.
برای ساخت دست مصنوعی به دانش نیاز داشتید از چه مرحله ای سراغ متخصص این کار رفتید؟دکترخاقانی، ضیائی و کامرانی در بنیاد ملی نخبگان بودند که راهنمائیم می کردند. به دانشگاه شریف رفتم و به متخصصان دانشگاه هم گفتم که من انگشت مصنوعی در اینترنت دیدم و می خواهم آن را بسازم.چون هیچ شناختی از ابزارهای کار صنعتی نداشتم برای شناخت ابزارهای الکترونیکی و مکانیکی پیش افراد با تجربه صنعتی رفتم.متخصص از نظر من کسی است که دست به آچار باشد. کسی که صرفا درس نخوانده باشد.
او در حالی که پوست مصنوعی را به دست گرفته می گوید: خیلی جالب است وقتی می خواستم این پوست را بسازم نمی دانستم مواد اولیه آن چیه.بعدها متوجه شدم جنس پوست سیلیکونی است و ما سیلیکون پوست را از یک شرکت آمریکایی می خریم.
خاطره گچی
یک روز می خواستم در خانه از دست خودم قالب گیری کنم، هیچکس هم در خانه نبود.گچ ساختمانی گرفتم و آمدم خانه. نمی دانستم گچ بعد از اینکه با آب مخلوط می شود حجم آن بیشتر و سفت می شود. قالب گرفتم دیدم دستم زیر گچ ماند و اصلا نمی توانم دستم را تکان دهم. نمی توانستم کاری بکنم ساطور را برداشتم و به جان گچ افتادم تا اینکه گچ را شکستم.
اولین مشتری
اولین مشتری چه کسی بود؟در اوج بی پولی ، فقر و نداری اولین مشتری از یاسوج زنگ زد و گفت من دست مکانیکی می خواهم. سفارش را برایش تولید کردم و او هفت میلیون تومان به من پول داد. خیلی خوشحال بودم. باور کردم که از این محصول به پول رسیدم.چطوری آن همه فشار را تحمل می کردید؟اتفاقا بیشتر افرادی که مراجعه می کنند این سوال را می پرسند.من یک امید کم فروغ در دلم داشتم و سعی می کردم کسی به امید من ضربه نزند. اجازه نمی دادم کسی بگوید ما نمی توانیم، پولش را نداریم. من امیدم را حفظ کردم.طرح و ایده ای که در ذهنم بود فقط به پدر و مادرم می گفتم معمولا وقتی بقیه افراد هم متوجه می شوند افکار منفی منتقل می کنند.
معمولا کیا از تولیدات شما استفاده می کنند؟جامعه هدف ما افراد معلول، مصدوم و جانبازان عزیز هستند. انسان چه یک انگشتش قطع شود چه یک دست کامل، در هر حال احساس کمبود دارد و با مشکلات زیادی درگیر می شود.

افتادی بلند شو
آقای پایدار بعد از جواب این سوال خطاب به دانشجویان و فناوران به یک جمله استناد می کند” برای اینکه دیده شوی بعد از افتادن بلند شو” از شکست ها نترسید، شکست ها پله پیروزی هستند، شما که سالم هستید ثروتمندید و یک پله از من جلوتر هستید.من مطمئنم انسان موجودی است که باید تعالی یابد. همیشه امید را در دلتان زنده نگه دارید به شرطی که به خودباوری برسید.هر کدام از شما جوانان یک مسیر هستید و قطعا کارهای بسیار بزرگی برای این کشور انجام خواهید داد. یقین بدانید در هر. کسب و کار آخرش به خدا می رسید. در این کار اعتقاد من اول کمک کردن به همنوع بعد کسب ثروت و درآمد.
آخرین مطلب دانشجویان دیدن نمونه ای از تولیدات شرکت دانش بنیان بهبود عضو ثانی بود. به محض اینکه این درخواست مطرح شد آقای پایدار صندوق فلزی که حاوی نمونه تولیدات این شرکت بود را باز کرد.نمونه پوست ، دست مکانیکی و الکترونیکی که با سیگنال مغزی کار می کند، انگشت مصنوعی و اولین انگشت نمونه آزمایشگاهی را روی میز گذاشت.دانشجویان حسابی تشویق می کنند.
حالا دانشجویان و فناوران همه دست به موبایل شدند و همزمان که او کارکرد دست الکترونیکی را توضیح می داد فیلم و عکس می گرفتند.بعد از توضیحات ارائه شده جلسه از حالت رسمی خارج شد، فناوران مشتاق بودند تا عملکرد دست ها را ببینند. یکی از دانشجویان نمونه آزمایشگاهی را به دست گرفته و باز و بسته می کند.
دانشجوی دیگری دوست دارد ببیند دست الکترونیکی چطور با فرمان مغزی کار می کند. با کمک یکی از فناوران آن شرکت حسگرها روی پوستش قرار می گیرد و دست الکترونیکی کار می کند.
دانشجوی بعدی دست در پوست مصنوعی می کند البته می ترسد پوست پاره شود برای همین از خیرش می گذرد.
دانشجویان مهمان برنامه را دوره اش می کنند و از طرح و ایده هایی که در ذهن دارند می پرسند و مشتاق می شوند از شرکت دانش بنیان بهبود عضو ثانی بازدید کنند و آقای پایدار لبخندزنان می گوید” شما جوانان زمان زیادی برای نوآوری و خلاقیت دارید. همیشه امید را در دلتان زنده نگه دارید و در شرکت ما همیشه به روی شما جوانان باز است”.
یادگاری ما از این جمع باصفای فناورانه عکس دسته جمعی بود که در قاب دوربین ماندگار شد.
